ع.ش.ق سه کلمه تا عشق |
|||||||||||||||||||||||||
ساعت 9 تو خیابون من تنها یه عالم فکر نم بارون چندتا رویا آدما تصویر کوتاه تو خیابون یخ زده خاطره ها تو نگاشون تو پیاده رو انگار تورو میبینم چقد شکل توه بذار ببینم رد شدی یا که هنوز همونجا هستی؟؟؟ منو میبینیو باز چشماتو بستی؟؟؟ زیر پامون خش خش برگای زرد مثل دوستیمون هوا خیلی سرد اما چه خوب بود یه کافیشاپ قهوه و تلخی حرفات چشماتو بغض منو سردی دستات اما چه خوب بود اما چه خوب بود... دلم یجوری شد همون نگاه بود خاطرات مادوتا همینجاها بود انگاری چند سال پیش همین روزا بود فکر کنم اون آخرین خاطره ها بود خیلی دیره وقت فکر کردن ندارم نمیدونم چرا باز یادم میارم؟؟؟ دوست دارم فکر نکنم اما نمیشه اون نگات دیگه ازم جدا نمیشه زیر پامون خش خش برگای زرد مثل دوستیمون هوا خیلی سرد اما چه خوب بود یه کافیشاپ قهوه و تلخی حرفات چشماتو بغض منو سردی دستات اما چه خوب بود اما چه خوب بود...اما چه خوب بود . .
نظرات شما عزیزان:
آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها
تبادل
لینک هوشمند
نويسندگان
|